کوچ
  • مربوط به موضوع » <-PostCategory->

 رخت بر بستیم چو پرنده یی به وقت کوچ

زدیم بال و پر و رهیدیم زین شهر دور

بجز برادر گریستند همه آشنا و دوست

ما رفتیم و گم شدیم در پیچ و خم جاده های دور

اقوام همه صدای ما را فراموش کرده اند

از بس که شنیده اند سلام ما را از راه دور

دیگر برای پرسیدن احوال شما زنگ نمیزنم

زنگ زد دلم ز این همه زنگ زدن ز راه دور

یاران همه مارا به مهر فراموشی سپرده اند

از بس که ما سر به مهر گذاشتیم و آنهم به قبله های دور

غریب این همه فریاد نکن و ز بی مهری دهر ننال

قسمت چنین بود که یک سال شود راه وصال تو دور