و اکنون تو ای برادر
ای قطره ای ز دریای وجود پدر
تو را چه میشود ؟
ترا چه میشود و این همه صبرت برای چیست ؟
این همه خفت برای کیست ؟
میخواهی ایوب زمان شوی
یا همچو دیگر پیامبران حق
مصلوب شوی به چوب و میخ
بشو.
آفرین بتو
ولی برای مقدس هدف پروردگار خود !
نکند در جنگ مغلوب گشته ای ؟
جنگ با بدی ،
جنگ با کژی ،
جنگ با سیل سواران غرقه در زره !
جنگ با خدایان جهل و ظلم و جور
نه ....
تو تیر خورده ای ،
تیر جفا ،
تیر زبونی و زاری و بیکسی
تیر آلوده سرا پا به بی حیا !
دستت به من بده ،
بر خیز روی پا
آخر تو مرد بوده ای
و ابناء تو
مردان پیکار گر همچو کوه استوار .
تسلیم به چه ؟
تسلیم به که ؟
تسلیم به آن که خاک زیر پای توست ،
غیرتش ز توست ،
عزت و مایملکش زتوست ،
ایوب نشو .
مسیح نشو .
حسین باش ،
یک تنه در مقابل لشکر ظلم بایست !
جان بی بها بده .
دشنه و زوبین به جان بخر .
پیکر نازت غرق به خون نما
روی زمین
جایی که از آن جان گرفته ای !
فرود آ
نترس..... برادر نترس
عزت تو به افتادن تو از بالای ذلت است .
آنگاه صلات ظهر
تو پیروز گشته ای
جسم تو قرن ها معبد زمان
و نام تو یک عمرافتخار !
دستت به من بده
برخیز روی پا
آخر تو مرد بوده ای
و ابناء تو
مردان پیکار گر همچو کوه استوار .
* نوشته ای از مرحوم علی انتظامی *
نظرات شما عزیزان: